چه کسی؟
چه کسی حرف مرا می فهمد؟ / چه کسی درد مرا می داند؟
در پس پرده ی اشک چشمم / چه کسی راز مرا می خواند؟
چه کسی واژه ی تنهایی را / در دل غم زده ام می بیند؟
با سر انگشت محبت چه کسی / قطره ی اشک مرا می چیند سال ها غیر خداوند بزرگ /
هیچ کس از غمم آگاه نبود توشه ی زندگیم در همه عمر / جز غم و غصه ی جان کاه نبود مرگ یک روز و یا یک شب سرد
/ چشم غمگین مرا می بندد شاید آنجا پس از این رنج و عذاب / سردی گور به رویم خندد
KHOSRO ...برچسب : نویسنده : خسرو یاراحمدی khosroyarahmadi بازدید : 640
حکایتی تکان دهنده از عدالت علی(ع) زنی به نام «سوده همدانی» از شیعیان امام بود، در جنگ صفین برای تشجیع(ترغیب شجاعتشان) سربازان و فرزندان دلاورش، اشعار حماسی میخواند، که سخت بر معاویه گران آمد و نام او را ثبت کرد. روزگار گذشت و امام علی علیهالسلام به شهادت رسید، و فرماندار معاویه بسر بن ارطاة، بر شهر همدان مسلط گشت، و هر چه میخواست انجام میداد، و کسی جرئت اعتراض یا مخالفت را نداشت سرانجام سوده، سوار بر شتر به دربار معاویه در شام رفت، و از قتل و غارت و فساد فرماندار به معاویه شکایت کرد. معاویه او را شناخت و سرزنش کرد، و گفت: یاد داری که در جنگ صفّین چه میکردی؟ حال دستور میدهم تو را سوار بر شتری برهنه تحویل فرماندارم بدهند تا هر گونه دوست دارد، با تو رفتار کند؟... سوده، در حالی که اشک میریخت این اشعار را خواند: صلّی الاله علی جسم تضمّنه قبر فاصبح فیه العدل مدفوناً قد حالف الحق لا یبغی بد بدلا فصار بالحق و الایمان مقروناً «خدایا درود بر پیکر پاکی فرست که چون دفن شد عدالت هم دفن شد، و خدا سوگند خورده که همتایی برای او نیاورد، و تنها او با حق و ایمان همراه بود» معاویه با شگفتی پرسید: چه کسی را میگویی؟ و این اشعار را پیرامون چه شخصی خواندی؟ سوده گفت: حضرت علی علیهالسلام را میگویم که چون رفت، عدالت هم رفت. معاویه! فرماندار امام علی علیهالسلام در همدان چند کیلو گندم از من اضافه گرفت، به کوفه رفتم وقتی رسیدم که امیرالمومنین علی علیهالسلام برای نماز مغرب بپا خاسته بود تا مرا دید نشست و فرمود: حاجتی داری؟ ماجرا را شرح دادم، و گفتم چند کیلو گندم مهم نیست، میترسم فرماندار تو به سوی تجاوز و رشوهخواری پیش رفته و آبروی حکومت اسلامی خدشهدار شود. امام علی علیهالسلام با شنیدن سخنان من گریست و گفت: خدایا تو گواهی که من آنها را برای ستم به مردم دعوت نکردم. سپس قطعه پوستی گرفت و بر روی آن نوشت: بسمالله الرحمن الرحیم، قد جائتکم بینةٌ مِن ربّکم فَاوفوا الکیلَ و المیزان، و لا تَبخَسوا النّاسَ اَشیائهُم، و لا تُفسدوا فی الارض بعد اصلاحها، (1) ذالکم خیرٌ لکُم مَن یَقبِضُهُ. والسّلام؛ دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین، بعد از آن که (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید! سپس دستور داد که: کارهای فرمانداری خود را بررسی و جمعآوری کن، تو را عزل کردم و به زودی فرماندار جدید خواهد آمد، و همه چیز را از تو تحویل خواهد گرفت. نامه را به من داد، نه آن را بست، و نه لاک و مُهر کرد، بلافاصله پس از بازگشت من به «شهر همدان» فرماندار عزل و دیگری به جای او آمد. معاویه، آن روز شکایت من از چند کیلو گندم اضافی بود، اما امروز به تو شکایت کردم که فرماندار تو «بسر بن ازطاة» شراب میخورد، تجاوز میکند، مال مردم را به یغما میبرد، خون بیگناهان را میریزد؛ و تو به جای اجرای عدالت و عزل فرماندار فسادگر، مرا تهدید به مرگ میکنی؟ و ادعا داری که خلیفه مسلمین میباشی؟
KHOSRO ...برچسب : نویسنده : خسرو یاراحمدی khosroyarahmadi بازدید : 581
برچسب : نویسنده : خسرو یاراحمدی khosroyarahmadi بازدید : 574
رضایت وجدان بالاترین مرتبه است . ژول سیمون
برای دیدن جملات حکیمانه ادامه مطلب را بزنید
KHOSRO ...برچسب : نویسنده : خسرو یاراحمدی khosroyarahmadi بازدید : 615
از خدا پرسيدم:
خدايا چطور مي توان بهتر زندگي کرد؟
خدا جواب داد :
گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير،
با اعتماد زمان حالت را بگذران
و
بدون ترس براي آينده آماده شو .
ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز .
شک هايت را باور نکن وهيچگاه به باورهايت شک نکن .
زندگي شگفت انگيز است
فقط
اگربدانيد که چطور زندگي کنيد
·مهم اين نيست که قشنگ باشی ،
قشنگ اين است که مهم باشی!
حتي برای يک نفر
·مهم نيست شير باشی يا آهو
مهم اين است با تمام توان شروع به دويدن کنی
كوچك باش و عاشق...
كه
عشق می داند آئين بزرگ كردنت را
· بگذارعشق خاصيت تو باشد
نه
رابطه خاص تو باکسی
· موفقيت پيش رفتن است
نه
به نقطه ي پايان رسيدنبرچسب : نویسنده : خسرو یاراحمدی khosroyarahmadi بازدید : 603